English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (578 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to study persian U زبان فارسی تحصیل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the persian language U زبان فارسی
stavesacre U زبان در قفای فارسی
he is a scholar in persian U در زبان فارسی فاضل
My mother togue is Persian. U زبان مادری من فارسی است
to purify the person language U زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
t mitre the square U گونیا را فارسی کردن
achieve تحصیل کردن
earns U تحصیل کردن
earned U تحصیل کردن
earn U تحصیل کردن
to obtain permission U تحصیل اجازه کردن
to study for the bar U تحصیل حقوق کردن
to leave school U ترک تحصیل کردن
toi mug at U سخت تحصیل کردن
win U بدست اوردن تحصیل کردن
etymologize U تحصیل علم اشتقاق کردن
wins U بدست اوردن تحصیل کردن
gained U حصول تحصیل منفعت کردن
gain U حصول تحصیل منفعت کردن
gains U حصول تحصیل منفعت کردن
grafts U از راه نادرستی تحصیل کردن
graft U از راه نادرستی تحصیل کردن
grafted U از راه نادرستی تحصیل کردن
achieving U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
minor U در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
disassembler U برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
procured U تحصیل کردن جاکشی کردن
procure U تحصیل کردن جاکشی کردن
studying U تحصیل کردن مطالعه کردن
get U حاصل کردن تحصیل کردن
study U تحصیل کردن مطالعه کردن
procures U تحصیل کردن جاکشی کردن
gets U حاصل کردن تحصیل کردن
studies U تحصیل کردن مطالعه کردن
procuring U تحصیل کردن جاکشی کردن
getting U حاصل کردن تحصیل کردن
Persian U فارسی
i feel wather you and I'm sorry about what happened before U معنیش به فارسی
senneh knot U گره فارسی
mitering cut U برش فارسی
miter U اتصال فارسی
ifeel bather you andI'm sorry about what happened before U معنیش به فارسی
In Persian script . U بخط فارسی
bevel gauge U گونیای فارسی
bevel guage U گونیای فارسی
mitre U فارسی بریدن
miter U فارسی بریدن
miters U فارسی بریدن
miter and bevel saw U اره فارسی بر
mitres U فارسی بریدن
Persian knot U گره فارسی
asymmetric knot [farsi] U گره فارسی
miter angle U زاویه فارسی
miter joint U برش فارسی
splaying U پخدار فارسی
splayed U پخدار فارسی
what happened befor U معنیش به فارسی
splay U پخدار فارسی
miter box saw U اره فارسی بر
mitre joint U اتصال فارسی
miter weld U جوشکاری فارسی
corner joint U اتصال فارسی
splays U پخدار فارسی
translators U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
language U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
assembly U زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
languages U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
host language U زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
i feel wather and you I'm sorry about what happened before U معنیش به فارسی چی میشه
eeglish persian dictionary U فرهنگ انگلیسی به فارسی
i teach him persian U من به او فارسی درس میدهم
compiler U که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol U Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
target U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental U زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targeted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
Persian [Iranian ] calendar U گاه شماری ایرانی [تقویم فارسی]
pcv U این برگردان ( ترجمه ) فارسی آن است
kiosk U مشتق از> کوشک فارسی <کلاه فرنگی
Frisbee U نوعی بازی به نام بومرنگ در فارسی
kiosks U مشتق از> کوشک فارسی <کلاه فرنگی
This is its Persian rendering ( translation) . U این برگردان ( ترجمه ) فارسی آن است
author language U زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
mealymouthed U ادم چرب زبان شیرین زبان
bal U زبان ساده شده زبان اسمبلی
professional slang U زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
He is speechless (inarticulate). U سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
This is the oldest Persian script in existence. U این قدیمی ترین خط فارسی موجود است
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
studying U تحصیل
securement U تحصیل
study U تحصیل
schooling U تحصیل
obtaining U تحصیل
achievement U تحصیل
acquirement U تحصیل
acquisitions U تحصیل
acquisition U تحصیل
achievements U تحصیل
studies U تحصیل
acquistion U تحصیل
self taught U تحصیل کرده
impetration U تحصیل بدرخواست
nonresident U تحصیل مکاتباتی
s.for study U میل به تحصیل
s.for study U ذوق تحصیل
get U تحصیل شده
gets U تحصیل شده
getting U تحصیل شده
educated U تحصیل کرده
schoolfellow U تعلیم تحصیل
securer U تحصیل کننده
school age U سالهای تحصیل
school age U سن آغاز تحصیل
recovery U تحصیل چیزی
schools U تحصیل در مدرسه
he applied him self to study U مشغول تحصیل شد
school U تحصیل در مدرسه
graduation U فراغت از تحصیل
recoveries U تحصیل چیزی
fumble U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbles U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
There are many difference between Persian and English . U بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
equivocate U زبان بازی کردن
prevaricates U زبان بازی کردن
palter U زبان بازی کردن
prevaricate U زبان بازی کردن
prevaricating U زبان بازی کردن
equivocated U زبان بازی کردن
equivocates U زبان بازی کردن
tongue tie U گیر کردن زبان
prevaricated U زبان بازی کردن
equivocating U زبان بازی کردن
interpreted U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
languages U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interprets U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib U چرب زبان زبان دار
Arabic U زبان تازی زبان عربی
interpret U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
studiousness U عشق بخواندن یا تحصیل
degrees U دیپلم یا درجه تحصیل
procuance U تحصیل چیزی خرید
clerisy U طبقه تحصیل کرده
serendipity U تحصیل نعمت غیرمترقبه
ineducable U غیر قابل تحصیل
procuration U تحصیل چیزی خرید
degree U دیپلم یا درجه تحصیل
cultured U مهذب تحصیل کرده
earned income U درامد تحصیل شده
school drop out U ترک تحصیل کرده
schoolable U مشمول تحصیل اجباری
scoolable U مشغول تحصیل اجباری
waste one's breath U زبان خود را خسته کردن
waste one's words U زبان خود را خسته کردن
to emphasize U تکیه کردن [زبان شناسی]
philologize U در علم زبان کار کردن
to emphasize U تاکید کردن [زبان شناسی]
yuppies U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
availability U سهولت و امکان تحصیل اعتبار
yuppie U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
dropout U کسی که ترک تحصیل میکند
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
convocation U جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
my unwillingness to study U بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
To neglect ones studies . U از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
to translate something [from/into a language] U ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
scottish gaelic U زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
homecoming U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
to interpret [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
alumni U پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
assembler U یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
graft U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
kappa U حرف دهم الفبای یونانی که معادل حرف >کاف < فارسی وK انگلیسی است
directive U دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1in order to improve
2off-season
2off-season
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
1معنی لغت overfit
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com